وبلاگ گردان ابوذر می نویسد:
آفتاب کمکم از اروند دور میشود و از پشت جزیرهی ام الرصاص پایین میرود . آب رودخانه به مرور بالا میآید [1]و به نزدیکی سیمهای خاردار و خورشیدیها میرسد . با فرا رسیدن شب روحیه ما نیز بهتر میشود . بیصبرانه منتظر تاریکتر شدن هوا هستیم تا بتوانیم به آب بزنیم . جریان آب شدید است . میدانستم که در صورت حرکت و شنا در آب چندین کیلومتر آب ما را به سوی مناطق پایینتر میبرد . حاشیه رودخانه پر از چولانها و نیهای بلند است . تیرها شراره زنان از فراز سرمان در اروند فرو میروند . دنبالهی درخشان گلولهها همچون مویرگهای نورانی مینماید . احساس میکنم هزاران تیربار از پشت نیزارها و درون نخلستانها به روی ما آتش گشودهاند . گوشهایم از غرش مسلسلهای عراقیها که در چند متری ما شلیک میشود سنگین شده . هر از مدتی خمپاره اندازهای خودی از آن سوی اروند و از درون نخلستانها ، به روی دشمن در این سمت رودخانه آتش میریزند و ما کمی روحیه میگیریم .
هوا کاملاً تاریک است و رودخانه مد شده . آب ما را احاطه کرده . یواش یواش و بدون سر و صدا از زیر سیمهای خاردار حلقوی و خورشیدیها عبور میکنیم و وارد اروند میشویم . سی ـ چهل متری شنا میکنیم . از ساحل دشمن فاصله میگیریم . به کشتی شکسته ای میرسیم که از اوایل جنگ تحمیلی در این منطقه غرق شده و همان جا به گِل نشسته . بر اثر برخورد گلوله و ترکش در آن شکافهای زیادی ایجاد شده . همین طور که از کنار آن شنا میکنیم . ناگهان از یکی از شکافها به وجود آمده در کشتی ، کسی ما را صدا میزند . صدا به نظرم آشنا میآید . کمی نزدیکتر میشوم . محمود مصلی نژاد ، غواص و از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر المهدی است . میگوید : « امشب احتمال داره مجدداً عملیات بشه . اگه بیاین تو کشتی ، بعدش میتونید با قایق به عقب برگردین . » تصور میکنم چون از بچه های واحد اطلاعات است ، خبر او موثق است و حتماً امشب عملیات ادامه پیدا میکند . بنابراین با زحمت زیاد از درون آن حفره وارد کشتی میشویم . درون آن پر از آب ، شُل و لجن است . با گذشت چندین ساعت خبری از عملیات نمیشود . هیچگونه ارتباطی با آن سوی آب و اوضاع جبهه خودمان نداریم . این دومین شبی است که ما در این منطقه در محاصرهایم . هوا بسیار سرد است . آب همه جای کشتی را فرا گرفته و ما هیچ جایی برای نشستن نداریم . فقط میتوانیم بایستیم یا راه برویم .